جدول جو
جدول جو

معنی دس ونجن - جستجوی لغت در جدول جو

دس ونجن
انتخاب از روی دقت و وسواس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ وَ رَ جَ)
دست بند. دستاورنجن. دست برنجن. سوار. دست اورنجن. (جهانگیری). دستینه. دستواره. (شرفنامۀ منیری). دستوار. اسوار. (مهذب الاسماء). دست ورنج. دست برنجن است که دستینۀ طلا و نقرۀ زنان باشد. (برهان). جباره. زند. سوار. (دهار) : تسور، تسویر، دست ورنجن پوشانیدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). تخلید، توقیف، دست ورنجن در دست کسی کردن. (دهار) : سرمه است و انگشتری و دست ورنجن و خضاب. (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 32)
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ جَ)
دست برنجن، که دستینۀ طلا و نقره و امثال آن باشد. (برهان). سوار. دستاورنجن. دست بند. دست اورنجن. (جهانگیری). دستینه. دستوار
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ جَ)
به معنی دست اورنجن است. (جهانگیری). سوار. دست برنجن. دست ورنجن. دستبند. و رجوع به دست برنجن و دست اورنجن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ تَ جَ)
دستکش، بازوبند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جاور کردن، پارو کردن برف
فرهنگ گویش مازندرانی
کندن علف های هرز مزرعه با دست
فرهنگ گویش مازندرانی